بیا که بی نفس تو نسیم طوفان است
بیا که صبح بشر بی تو شام هجران است
بیا که بی تو غریب است امت اسلام
غریب تر ز همه عطرت است و قرآن است
بیا که صبح بشر بی تو ظهر عاشوراست
بیا که صبح بشر بی تو شام هجران است
بیا که خانه ی زهرا هنوز میسوزد
بیا که دیده ی زینب هنوز گریان است
بیا که حرمت قرآن به زیر پا مانده
بیا که پیکر جدت هنوز عریان است
بیا که دست علمدار بر زمین مانده
بیا که پیکر عباس در بیابان هست
باز نور نور باز شور شور
باز پای عقل مانده در گِل غرور
عقل درک عشق را میبرد به گور
فهم منتظر نشسته تا مگر که عاشقی کند ظهور
تا شود فنا در حضور
آن حضور روشنی که شمس را نموده کور
آن حضور جلوه ای ز جلوه های خاک پای زینب است
زینبی که بی صداست
بی صدا که نه سکوت او حیاست
زینبی که وقت غرشش که میرسد علی مرتضی است
زینبی که وقت صلح مجتبی است
زینبی که وقت مهر مادر است و
زینبی که وقت قهر تیغ تیز ذالفقارشیر کبریاست
زینبی که کربلاست
زینبی که یک تنه علم به دوش دشت نینواست
زینبی که با خدا و تا خدا کشتی نجات خلق را همیشه ناخداست
عرصه ی حکومتش چه گویمت که تا کجاست
سقف پهنه بهشت خاک سای زینب است
جود سائلش وجود گرد دور محملش
شده براق در عروجش از وسائلش
و غار حائلش تمام پنج تن ستون عالمند و لیک مایلش جنان عرش منزلش
و هر که عازم خداست کرده عشقرا حمایلش
اگر چه مانده در گلش
ولی دلیل زینب است اولین دلایلش
که هر که با دلش به کربلا رود
مسافر حسین را دعا دعای زینب است
تاج بر سرش کرم نخی ز چادر نماز مادرش
به ارث داده قدرت کلام را
به کودکیش حیدراش سلام انبیاو اولیا به مهظرش
ملائک خدا ملازم ملازمان بارگاه اطهرش
حسین رو به روی او چنان که آینه گرفته در برابرش
حسین باورش حسین یاورش حسین اول و حسین آخرش
بنازم این شکوه را که در تمام لحظه ها دم ترش
چو کوه ایستاده از تنین یه لشکرش به همرهش علیاکبرش
در انتظار هر برادرش که بشنود اوامرش
ملازمان دیگرش محارمش ز آل مصطفی در کنار شان دویادگار شوهرش
دو یاس فاطمی دو کودک دلاورش که هر دو هدیه های زینبش
گفت با حسین عزیز من همیشه گفته ام که یا مرگ یا حسین
خواهرت بمیرد
مانده ای بدون آشنا حسین
مانده از بزاعتم دو گوهر گران بها حسین
گر چه قابل تو نیستن برترین هدیه ها
حسین این دو کشته مرده هات را ببر کشته ها حسین
اعتقادشان بود پس از خدا حسین
بریده اند دل ز ماسوا
حسین
که هیچ چیز نیست ماورا
حسین
باز امر امر توست ماتشاء حسین
رحم کن قبول کن مرا حسین
که لحظه ها ی آخرت تو را شوم آخرین فدا حسین
از ازل نوشته حق برای هر دو این بلا حسین
شاه کربلا تویی و بعد رفتن تو کربلا بلای زینب است
جان مادرت بیا و رحم کن به خواهرت
تویی که دیده ایی فراق اکبرت
تویی که دیده ای به زیر سم اسب پاره تن برادرت
بیا و رحم کن به خواهرت
چگونه این دو یاورت نظر کنن شمر با لگد زند به پیکرت
و تیغ را نهد به روی حنجرت
به نیزه ها رود سرت سر علی اصغرت
بگیرت آتش از ستم تمام خیمه ها و رخت دخترت
بیا و رحم کن به خواهرت که رحم تو قبول بچه های زینب است
به لشکر زدن از هم جدا شدن باهم یکی شده و آخر دو تا شدن
یکی از میمنه یکی از میسره
وقتی دو تا شدن پس ذوالفقار دختر شیر خدا شدند
در رو به روی هم آیینه تمام نمای خدا شدن
زینب نداشت هیچ تا اینکه آمدند و مشکل گشا شدند
افتاد یادشان آنجاکه دشمنان همگی بی حیا شدن
چون غنچه آمدند با سر به روی نیزه شکفتن وا شدن
در زیر پای تیغ مهر بهم نشسته کرب و بلا شدن
در زیر پای تیر با زخمای باز پر از رد پا شدن
یا در بین کار و زار یا روی نیزه ها هدف سنگها شدن
شاید که این دو نیز مانند اکبر آخرش اهل کسا شدند
در حریم قدس محرم زینب است
معنی عشق مجسم زینب است
ان که بر غم هست خاتم زینب است
نا خدای کشتی غم زینب است
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.